Telegram Group Search
🔻 منو خواهرم و برادرم 3 قلو ایم.طی ی اتفاق تو 13 سالگی مادرمو از دست دادم.یادمه ی روز بابام بهم گفت مادرتون همیشه خودش ارزو داشت پزشک بشه رشتش مامایی بود ولی اینقدر راجب مسائل درمانی و پزشکی تحقیق و مطالعه میکرد از 100 تا پزشک عالم تر بود.بابام بهم گفت مادرتون همیشه دوست داشت آرزوشو بچه هاش برآورده کنن.من با اینکه هیچ زمینه ای نداشتم و تا اخر راهنمایی حتی جدول ضربم بلد نبودم و تو تباه ترین مدرسه های دولتی درس میخوندم با خودم گفتم باید ارزوش رو برآورده کنی.از سال دهم از زیر خط فقر شروع کردم تا اخر سال 12 هم تخمین رتبم 750 منطقه بود...خلاصه تموم شد و کنکور دادم.رتبم 660 شد و الان من دندون پزشکم و برادرم پزشکی میخونه. خیلی خوشحالم آرزوشو برآورده کردم.ولی میدونم اگه الان کنارم بود صد ها برابر بیشتر خوشحال بودم.قدرشونو بدونید 🖤

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 اگه تجربه زندگی خوابگاهی دارید، واسمون از این تجربه بنویسید. از خوبی‌ها و بدی‌هاش

کلیک کنید و واسمون بنویسید.

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻من راجب خاطره خوابگاه خواستم بگم
اوایل آشپزی بلد نبودم
یبار آشپزخونه رو داشتم ب اتیش میکشیدم که با کپسول اتش نشانی خاموش کردیمش😂
راجب شب امتحانم بگم که
برف اومده بود ماام توی نمازخونه درس میخوندیم
ولی خوابمون میومد رفتیم پایین یکم هوابهمون بخوره
یساعت توبرف بازی کردیم بعدشم اومدیم تو نمازخونه میرقصیدیم و میگفتیم این ترم نشد ترم دیگه 😂 تهشم قبول شدیم درسه رو

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 من خیلی توی کانال خاطره هایی با این مضمون خوندم که عاشق کسی بودن توی دانشگاه و همه پروژه ها و کاراش رو انجام می دادن و سرآخر طرف خائن و سواستفاده گر بوده
خواستم بگم که به فرض ما توی رابطه ای با کسی باشیم که فوق‌العاده عاشقش هستیم، چرا باید همه وظيفه های طرف رو براش انجام بدیم؟ چرا باید مسولیت های اون شخص رو روی دوش خودمون بندازیم؟
این عشق نیست.باور کنید این راه ابراز عشق نیست. اصلا هم کار خوب و سالمی نیست.
احتمالا کسی که این کار رو ازمون میخواد خودش به اندازه کافی بالغ نشده که هنوز انتظار داره کسی مسولیت ها و وظيفه هاش رو براش انجام بده.
بعد هم نه تنها این انتظار رو داشته باشه، طرف مقابلش رو هم تحت فشار بذاره که اگه منو دوست داری باید کاری که میگم رو بکنی.
این سواستفاده است!
همچین کسی به درد رابطه نمیخوره.
لطفا برید و بخونید درباره مدل های رابطه سالم و سمی. و با اولین کسی که سرراهتون سبز شد وارد رابطه نشید. شما بیشتر از این می ارزید که برای دوست داشته شدن هرکاری بکنید. مراقب خودتون باشید❤️

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 من همون سالی که کنکور داشتم مادرم فوت شد با کوله باری از غم و غصه و خاطره وارد دانشکده پزشکی شدم کلا هیچ چیزی از دو ترم اول یادم نیست چون اون قدر تو خودم بودم همه دوستام رو هم از ترم سه به بعد پیدا کردم هفت ترم اول رو به زور و معدل ۱۳پاس کردم رفت اما بعدش از وقتی که وارد بخش شدم حالم انگار خوب شده بود مثل قبلنا شده بودم پر انرژی شروع کردم بلافاصله بعد اینترنی رفتم خدمت سربازی نصف دوستام هنوز پایان نامه رو دفاع نکرده بودن که من رفتم خدمت سربازی اونم با هزار تا بدبختی و درد سر تموم شد امسال رزیدنتی قلب قبول شدم من به جایی که باید رسیدم اما واسه اونایی که اوایل اذیتم می کردن متاسفم من بالاخره موفق شدم
خواستم به همه اونایی که غم های بزرگ دارن بگم همش تموم میشه اول مواظب خودتون باشید دوم یادتون نره کی کجا باهاتون چکار کرد
خیلی ممنون

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 میخوام از زندگی خوابگاهی بگم. من وقتی وارد خوابگاه شدم چندان آدم بدخلق و لوسی نبودم. با این همه آنچنان تو اون ۴ سال زندگی خوابگاهیی اصلاح شدم که باور کردنی نیست. شاید بگین حتی اگر خوابگاهی نبودم، گذر زمان هم میتونست اینکارو باهام بکنه اما نه. روزای اولی که بچه ها از خونواده های مختلف با خلق و خوهای متفاوت دورهم جمع میشن، شاید خیلی مسائل و مشکلات پیش بیاد. بخصوص اگر هم اتاقیتون بچه های لوس خانواده باشن که انتظار دارن مثل خونه ی خودشون همه تحملشون کنن‌. خوابگاه از من یک آدم منعطف، باگذشت و با ملاحظه ساخت. من یادگرفتم داشته هامو با کسایی که دوستشون دارم تقسیم کنم و عمیقا از اینکار لذت ببرم، یاد گرفتم وقتی دارم غذا یا میوه میخورم تا حد امکان باید کمترین صدا از دهنم دربیاد تا ناخواسته رو مخ کسی راه نرم، یادگرفتم وقتی کسی خوابه تمام سعیمو بکنم که هیچ سروصدایی بلند نشه. یادگرفتم گرایش ها و هویت های جنسی رو کامل به رسمیت بشناسم و بدون اینکه ذهنم درگیرش باشه یا برام عجیب باشه، درکنارشون زندگی کنم و باهاشون دوستای خوبی باشم. اتفاقات فوق العاده هیجان انگیزی هم برام اتفاق افتاد با کلی تجربه ی جدید. من یاد گرفتم هیییچچ چیزی در دنیا عجیب نیست. شاید قبلا اینارو تا حدی بلد بودم اما خوابگاه از من یک انسان نسبتا کامل ساخت. کسی که تمام عمرش کنار مامان باباش زندگی کرده شاید چندان درکی از این مواردی که گفتم نداشته باشه. هرچند همیشه ادم هایی هستن که نفوذناپذیرن و خوابگاه هم نتوسته اونارو تغییر بده. اما برای من یه دری بود رو به دنیایی پر از رنگ، پراز همدلی،عشق،خوشی. با تمام دعوا ها و رنج هایی که در خوابگاه کشیدم، بازهم خوابگاه رو در زندگیم چنین ماهیتی میدونم. البته نکته ی اخر اینکه من خوابگاه کوی شهید بهشتی بودم و شاید یه درصدی از این تجربه ها به خاطر اسکان در تهران بوده که شهری است بزرگ با تنوعی از آدم ها به وسعت اقیانوس.

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 با یکی از همکلاسیام که دختر خوبیه کم کم باهم حرف میزدیم مثل یه رفیق و دوست ولی حد و حدود رو رعایت میکردیم تو توییتر و اینستاگرام جواب همو میدادیم خیلی هم شاد و خوشحال و پر انرژی منم چون خودم کلا اهل عاشق پیشگی نیستم و از این کارا حالم بهم میخوره و با چیزایی که از اون دیدم به این نتیجه رسیدم که اونم همینطوریه ،
حسی به هم نداشتیم تا اینکه من خارش افتاد به جونم و از روی کنجکاوی ببینم اون چطوریه ساعت پنج صبح داشتم میرفتم سرکار بهش پیام دادم گفتم:من ازت خوشم میاد بیا بیشتر دوست شیم و صحبت کنیم و حس میکنم عاشقت شدم تایم ناهار گوشیمو چک کردم دقیقا منتظر همون جوابی بودم که داد ، گفت شوخی نکن بعدش هم گفت حسم نسبت بهت خنثی ست ،
منم هی با خودم میگفتم یدفه این دختره دیونه نشه بگه اره منم عاشقتم و از این حرفا و عاشق بازی در بیاره، خب خدارو شکر دیونه نشد و اون روز ختم بخیر شد و خوشحالم که جوابش مثبت نبود چون من برای رابطه عاشقانه آماده نبودم و تهش گفتم هرچی دیدی این چند ساعت فراموش کن رفیق.
الان هیچ تفاوتی نکرده ارتباطمون و مثل قبله😁😁

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 من همونی هستم که از دانشگاه ایلام بودم. در پاسخ به ابهامات دوستان:
۱. هم من کوردم، هم اون کورده. ولی خب اصلا ارتباطی به کورد بودن من یا اون نداره. اون تو یه خونواده‌ای بزرگ شده بود که بسیار محدود شده بود. هیچوقت با اینجور دخترها وارد رابطه نشید. چون تلافی رفتار خونوادشون رو سر شما در میارن.
۲. من گیج نیستم، ولی چون عاشقش بودم، حاضر بودم هرکاری براش انجام بدم. دوس نداشتم اون عقب بیفته. اگر شماهم عاشق شدید، منو درک میکنید. مگر میشه با عقلم عاشق میشدم، اونم تو سن ۲۰ سالگی؟
۳. بعضی از دوستان درست میگفتن. من نتونستم خوب بشناسمش. یعنی دقیقا چیزایی رو میدیدم ازش که اون میخواست من ببینم. ولی یه سوال از همه دوستان دارم، شماها هیچکدومتون تا حالا کارهای مخفیانه انجام ندادید؟ آیا لزوما همه فهمیدن؟؟ چه انتظاری دارید آخه‌... آیا من هر روز باید طرف رو دنبال میکردم که ببینم با کیا میره سر قرار؟ که ببینم مخفیانه خیانت میکنه یا نه؟ از کجا باید فهمید؟ خیلی چیزا بستگی به شانسمون داره که کیا میفتن جلومون، که از قضا این ... افتاد جلو من😑

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 سلام به همه. روز دانشجو مبروک
چجوری انقد خاطرات خوش دارید:((
تو کل مدت دانشجویی مجازی درخدمت دانشگاه بودیم ک هیچ به هرکی هم لطف کردیم پس فرداش گف کراششو پیدا کرده(منووو یعنی همه کارامو با سوتفاهم به نفع خودش برداشت کرده بود) و بعد ک میدیدن من خنثی ام رفتاراشون ازین رو ب اون رو میشد
و این شد ک من تک و تنها موندم:)
ولی واقعا چرا انقد رفتار ترم یکیییی؟؟انقد درک جمع مختلط سخته برا یه سریااا؟؟و من که فکر میکردم دانشگاه یه اکیپ خفن جمع میکنم دختر و پسر معنی نداره و میریم خوش میگذرونیم😐😐

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 سلام به همگی
ورودی ۹۸ هستم .
روزی که سنجش نتیجه منو با تأخیر اعلام کرد ، سریع اومدم دانشگاه شهید بهشتی تا ثبت نام بشم اما منو رد کردند . گفتند از سنجش چیزی نیومده در حالی که من همه چی سنجش دستم بود.
فردای اون روز دوباره اومدیم دانشگاه .
کار ها اون روز خیلی راحت انجام شد و من رفتم آموزش دانشکده تا برنامه خودمو بگیرم.
اون روز به من گفتند چون دیر اومدی، همکلاسی هم رشته ای های خودت نمیشی از ترم دوم با اونا همکلاسی میشی !
ترم دوم کرونا شد.
دانشگاه اعلام کرده تا آخر ۱۴۰۰ مجازی است.
به نظرتون اگه من این خاطره رو برای مسئول آموزش تعریف کنم منو یادش میاد؟ 🙃
نویسنده زهرا هستم

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 ترم یک کارشناسی کامپیوترم تا الان که دانشگاه بودیم ینی تو این گروه مروها مخ 3 نفرو زدم ولی حال نکردم باهاشون کات کردم یکی دوترم بالا تر بود یکی ترم یک ارشد بود یکیم هم سن بودیم هیییییییی لعنت به کجازی کاش زود تر باز کنن دانشگاهارو میگن گر صبر کنی ز قوره حلوا سازی ما حوصله ی لاگ دیستنس ندارم وگرنه خب شاید اینقدر نمیشد تو نیم ترم و اینم بگم هیچ کدوم هم کلاسی نبودن یه بار یه لینک ناشناس گذاشتم تو گروه کلاسیمون یکیم اونجا بهم پیام داد روت کراش زدم کاش زود تر حضوری شه ببینمت اونو هنوز گشف نکردم با ارزوی موفقیت برای همه ی خوانندگان این مطلب اسمو دانشگامم نمیتونم بگم ول مال یکی از شهرستانای خراسان رضویه

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 حالا که زمزمه باز شدن دانشگاه ها هست یه چیزی میخوام بگم‌: من به محض اینکه دانشگاه ها باز بشه میرم به کراشم همه چیو اعتراف میکنم بخدا خسته شدم انقدر وایسادم اون بیاد و نیومد بی تربیت😒 حالا گفتم بپرسم راهکار دارین که چجوری برم‌ بگم بله رو بگیرم؟ الان بگم من دخترم میترسم دعوا شه نه نرو بگو و این حرفا خلاصه مرسی که میخواین راهنمایی کنین😁🙏🏻

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 سلام من دو سال پشت کنکور موندم امسال ینی ۱۴۰۰ دانشگاه فرهنگیان قبول شدم
گاهی وقتا نشستم با خودم فکر میکنم میگم برم دنبال یه شغل تا بعد درسم بیکار نمونم بعد یادم میوفته بعد درس قراره معلم شم😂

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
🔻 سلام. من دانشجوی کارشناسیم
ترم‌۲ که بودیم سر یه کلاسی منو سه تا از دوستام ردیف اول نشسته بودیم
قرار بود استاد اون جلسه کار با فشارسنج یاد بده
ما دیدیم یه آقا پسری خوش قدو بالایی وارد کلاس شد استادگفتن ایشون از ترم بالایی های پرستاری هستن امروز قرار زحمت آموزش فشارسنج ایشون بکشن
بلههه ما ام که ردیف جلو
یکی از همکلاسی های بنده خدامون رفت نشست رو صندلی روبروی تابلو که ایشون رو این بنده خدا آموزش بده
ما هم یکی از بچه های اکیپمون نبود
گفتیم حیف این جوان خوش قدو بالارو نبینه
یکی از دوستام که کنارم بود گوشیو به طور کاراگاهانه دراورد که از ایشون عکس بگیره که به دوستم بفرستیم
بلهههه گوشی رو فلش بود قشنگ چییییک فلشششش تو چشممم یاروو 🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
یعنی ما محوووو شدیم
پسرممم برعکس قدو بالاش😂یه لوس نونوررر بود
یهو انگشتشو داد بالا گفت استاد اجازه اینا از من عکس میگیرن وای یادش بخیر🤣🤣🤣
حالا ما در حالی که از خنده مردیم داشتیم میگفتیم کی با تو کار داره بابا از دوستمون(که داشت روش آموزش میداد)عکس میگرفتیم
فقط تنها شانسی که داشتیم این بود یارو غیر بومی بود جرات نمیکرد بشینه به پسرای بومی بگه
خلاصه که ابرومون رفت پیشش
بعد اون ما رو میدید تو دانشگاه راهشو کج میکرد 😂
رضا تو فارغالتحصیل شدی ولی دلمون برات تنگ میشه مرد🤣🖐🏽

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
سلام وقتتون به خیر ،من دانشجوی یکی از دانشگا های شمال غرب کشورم و ترم پنجم،این رو بگم که دانشگاه ما فقط دو ترم اول و دو ترم آخر به پسرا خوابگاه میده و همین باعث میشه در طول بقیه ترمها یعنی ترم ۳ و ۴ و ۵ و ۶ اذیت بشیم ،البته با شروع اپیدمی کرونا دانشگاه ها هم بسته شد و طبعا ما هم به استانها و شهرهای خودمون برگشتیم ،در مورد خوابگاه های داخل دانشگاه که من فقط یه ترم اونجا بودم باید هم یه سری نکات منفی رو در نظر داشته باشیم و هم نکات مثبت رو ،نکات مثبت از این جهت که به یه شهر دیگه میری و با فرهنگها و جوامع مختلفی آشنا میشی و این خیلی خوبه و نکته های منفی شم (( البته برای من)) یکی دیر خوابیدن بچه ها بود و یکی وضع درهم اتاقمون انگار داخلش یه عده ای با هم کتک کاری کرده بودن و هر چی دم دستشون اومده بود رو به طرف هم پرت کرده بودن بعضی وقتها هم گلاب به روتون بادصبای خودشون رو جلوی بقیه ی همخوابگاهی ها سر میدادند(( اونم صدا دارش رو 🌬🌬🌬)) که هم از دستش راحت بشن و مجبور نشن برن دستشویی ،هم قاه قاه بخندن که از نظر من اصلا خوب نبود،خیلی ام مزخرف و بیشعوری بود،در مورد دیر خوابیدنشون هم که نگم براتون، از برگزاری کنفرانسهای علمی و پژوهشی با محوریت پاستور و دیدن فیلمهای ترسناک و انجام دادن پروژه های کلاساشون ساعت ۳ و ۴ نصفه شب و روشن گذاشتن اون لامپ کوفتی (()) که نورش مستقیم میفتاد تو چشمای من. تا صحبتهای پوچ در مورد استادا که آیا نمره بهشون میدن یا نه!!!!! تاااااااا بحث در مورد اینکه چرا فلان دانشجو در فلان روز به استاد تیکه انداخته😒😒😒یا هفته ی بعد غذا چی رزرو کنم،من دربه در شدم هی جوش میزدم که کی اینا برقو خاموش میکنن تا بکپیم،به خدا یه بار یادمه داشتن اذان صبح میگفتن ما خوابیدیم روز بعدشم ساعت ۸ صبح کلاس داشتم با یه استاد عنه مغرور که روی حضور غیاب خیلی حساس بود ،با چه مکافاتی از خواب ناز بلند میشدیم و کورمال کورمال می رفتیم سر کلاساش،هیچی ام یاد نمیگرفتم چون معمولا خوابم میومد،اینارو خطاب به اون دسته از دانشجوهای جدیدالورودی میگم که هنوز دانشگاه رو به صورت حضوری نرفتن،فکر نکنین الان حلوا به روغن گردوندن منتظرن شمان زود تشریف ببرید دانشگاه ،زندگی دانشجویی تو خوابگاه هم مکافات داره هم یه سری خوبیا،ولی در کل من اصلا راضی نبودم از وضع اتاقمون،در مورد رعایت بهداشت هم صحبت نمیکنم الانم که بعضی کارای هم اتاقی هام یادم میفته حالم بد میشه

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
دانشجو نیستم ولی خوب بعنوان دانش آموز تجربه زندگی تو خوابگاهو دارم😄
شاید خوابگاه دانش آموزی و دانشجویی تفاوت های اساسی ای باهم داشته باشن ولی قطعا از لحاظ یکسری ویژگی و بدی ها مثل همن.
شاید تجربه تلخی باشه که از ۱۲ سالگی خوابگاه زندگی کنی قطعا اون زمان تو سنی بودم که خیلی از دیگران تاثیر میگرفتم و یجورایی تو اون دوره هویت من شکل میگرفت و همین اثر پذیری از دیگران تاثیرات بدی رو اخلاقم گذاشت، ولی از حق نگذریم ویژگی هاش بیشتر بود اینکه یجورایی مستقل بودنو یاد گرفتم ،تو یه محیط کوچیک زندگی کردن با دیگرانو یاد گرفتم و مهمتر از اینکه با آدمای مختلفی آشنا شدم که از هر کدومشون یه چیزی یاد گرفتم و مهمتر از همه اینکه دوری از خانواده خیلی برام آسون شد.
در کل به نظرم هر کسی باید یه دوره از زندگیش رو تو خوابگاه بگذرونه با دوستاش😄
حالا این دید من نسبت به خوابگاه دانش آموزیه،خوابگاه های دانشجویی هم اینجورن؟

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
فکر نکنم کسی بیشتر از من از دانشگاهش متنفر باشه با اینکه از اولش برام مجازی بوده (نه میتونم انتقالی بگیرم، نه مهمانی، نه انصراف میتونم بدم و نه باقی موارد)

ولی با این شرایط آیا مخالف حضوری شدن دانشگاه ها هستم؟
نه

چون حضوری بودن دانشگاه یه چیز طبیعیه و این مجازی بودن یه چیز غیرعادی
روال دانشگاه ها و مدارس از اولش به شکل حضوری بوده

میشناسم کسانی رو که این مجازی شدن دانشگاه ها چنان ضربه ای به زندگی شون وارد کرده که حتی خیلی هاتون نمیتونید باورشون کنید

کاریش هم نمیشه کرد
یه چیزی که قرار باشه اتفاق بیوفته، اتفاق میوفته
هر چه قدر هم ازش فرار کنیم، باز هم اتفاق میوفته

زندگی هیچوقت آسون نبوده و آسون نمیگیره
برای خودتون سختش نکنید
باهاش کنار بیاین
حتی اگه اون با شما کنار نیومد

خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
خب خب سلام
بنده ورودی 1400 هستم و اصلا روی دانشگاه ندیدم فقط پاچه گیری و رو مخ بودن های استادا شامل حال ما شده😑
رشتم علوم اقتصادیه گفتم در جریان باشین!
اولین جلسه ای که رفتیم سر کلاس کلیات علم اقتصاد استادمون نه ورداشت نه گذاشت خیلی جدی و خشک گفت از همین الان بگم 10 درصد شما میوفتین بدونین بعدا نیان گریه و زاری پیش من😐😂 ولی در طول ترم تا الان خیلی عوض شده و بهترین استادمونه و من به شخصه عاشقش شدم(50 سالشه همسن بابابزرگم🤣)
استاد ریاضی یکمون کلا ول معطل هروقت رفتیم سرکلاس یا صدا نداریم یا نتش قطعه یا سامانه مشکل داره یا سامانه شوتش میکنه از کلاس بیرون و غیره که همه درجریانین (فراموش نشه خانومه و کاملا عادی😔😂)
استاد آمارمون از جلسه اول مث چی شروع کرد به درس دادن به این صورت که بنده .... هستم استاد آمار 1 درس پایه خب درس رو شروع میکنیم😐(نهایت بدبختی💔)
استاد ادبیاتمون که نگم براتون عاشقه از جلسه اول درمورد لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد حرف میزنه و ما هیچکدوم یک کلمه جزوه ننوشتیم(پایان ترم دهنمون سرویسه🙁)
استاد زبانمون مث کودکان دبستانی هر جلسه مشق میده و من از اومدم به دانشگاه به این دلیل منصرف شدم😑😑😐
این از استادا😌🙁
یه خاطره هم از بچه ها بگم و جمعش کنم
خب یبار سر کلاس کلیات بودیم همون اوایل نماینده کلاس اومد بگه جناب حکیم پور نمیتونن وارد سامانه بشن لطفا غیبت نزنین کهههههه اشتباه تایپی پهنی رخ داد و نوشت جناب آقای حیکم پورن😐😂
و اونجا بود که ما خنده استاد رو دیدیم و رومون بهم باز شد
جوری میخندید که با خودمون میگفتیم این همون استادا
بنظرم نخ و سوزن لازم بود😐😂😂😂
و همین موضوع و خنده ها باعث شد کلاس اون روز کنسل بشه خوب بود😂❤️
درکل برای همتون ارزوی خوشی و دل خوش دارم بنظرم دوران دانشجویی خوبه با اینکه ترم یکم و دانشگاهی ندیدم🥲
#صنعتی_شاهرود
سلام ، من اهل دانشگاه شهید بهشتی نیستم ولی خواستم یه خاطره بگم ترم سوم بودم یه دختره رو دیدم خیلی با حجب و حیا بود و از طرز رفتارشم مشخص بود بدست اوردنش خیلی سخته تصمیم گرفتم دربارش تحقیق کنم ، ترم چهار کنفرانس داشتم اونم درست نشسته بود جلوم هر وقت نگاهم میکرد ته دلم خالی میشد و مطلبی که میخواستم بگم یادم میرفت ، تصمیم گرفتم هر طور شده بدستش بیارم با اینکه یه ترم ازم بالاتر بود دو ترم گذشت و تقریبا همه نوع شناختی ازش داشتم بماند که اونم نگاه های خاصی بهم میکرد یچیزی مثل فیلم ترکیه ای ها ، تصمیم گرفتم هر طور شده بهش پیشنهاد بدم برای اولین بار تصمیم گرفتم قلبم رو بر عقلم ترجیه بدم گفتم با یه شاخه گل جلو کل دانشگاه میرم جلو بهش میدم اونم میفهمه به هر حال نیتم رو یا غرورمو میشکنه دیگه پامو دانشگاه نمیزارم یا قبول میکنه وسط تایم دانشگاه شلوغ ترین موقع خوشتیپ کردم یا یه شاخه گل رُز رفتم جلو داشت با دوستش میومد و دوستش هی دم گوشش یچیزایی میگفت رفتم جلو سلام دادم شاخه گل رو گرفتم سمتش اون لحظه انگار زمان برام ایستاده بود قلبم تو دهنم میزد ، همه چشما روی ما بود دقیقا مثل فیلما نگام کرد گفت دلیلی نداره ازت بگیرم برگشتم گفتم نگیری میندازمش سطل اشغال ، برگشتم بندازمش سطل گفت نه بدش من دستت درد نکنه ، سرمو انداخته پایین جلو اون همه دانشجو که مات مونده بودن رفتم سمت ماشین انداختم ازاد راه تا میتونستم گاز دادم و داد زدم ، .....
بعد سه هفته بدستش اوردم ، بهترین خاطره ها رو ساختیم ، بهترین تولد ممکن رو برام گرفت، سه ماه با هم بودیم جزو بهترین سه ماه های زندگیم بود ولی ای کاش نبود...

بعد اون دو سال عقب افتادم افسردگی ، مریضی ، سفید شدن موها...

الان دقیقا 899 روز از اون موقع میگذره و اون عروس یه خانواده دیگست.
خواستم بگم هیچوقت قلبتون رو به مغزتون ترجیه ندین داغون میشین دیگه هم ادم سابق نمیشین...


خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | اینستاگرام | ارسال خاطره
سلام.

برا دبیرستان مهاجرت کردم تهران. چشممو به روی تمام مشکلات خانوادگی که استارتش توی راهنمایی خورده بود بستمو ۳سال فول تایم درس خوندم. ارتباطم رو با خانواده به حداقل رسوندم. حتی زنگ های تفریح هم توی مدرسه یه گوشه‌ای رو پیدا میکردم و درس میخوندم. دلیل اینکارم این بود که نه توی فامیل نه توی آشناهام کسی که راهه منو با موفقیت طی کرده باشه رو ندیده بودم پس تصمیم گرفتم تنها باشم.
اواخر سال کنکورم کرونا اومد و این ارتباط حداقلی من رو با اجتماع علنا صفر کرد. یادمه ۷ ماه آخر رو اصلا از خونه بیرون نیومدم.
باید اعتراف کنم که تا مرز دیوانگی هم رفتم ولی اینو توی جسمم خاک میکردم و همه همیشه اون کالبدی رو میدیدن که خیلی آروم و ریلکس داره برا هدفش تلاش میکنه...
قسمت جالب ماجرا اینه رتبم توی کنکور تجربی دو رقمی شد.
خانواده لذت میبردن که چه گل پسری رو تحویل اجتماع دادن و فامیل هم منو به عنوان الگو به بچه هاشون معرفی میکردن.
ولی اون عذاب و تنهایی که ۳ سال کنکور چشیده بودم توی این شهر لعنتی باهام موند. حتی تایم بیشتری برام بوجود اومد که به اون مشکلات خانوادگی مضخرفی که ۳ سال نادیده گرفته بودمشون بیشتر فکر کنم و بیشتر زجر بکشم.

۲ سال بعد کنکور رفتم سر کار چون درسا مجازی بودن و منم نه با درسا ارتباط گرفته بودم نه با همکلاسیام. توی اون دوسال با آدمای زیادی معاشرت کردم. از رپر های پایین شهری بگیر تا دکتر و مهندسو بازاریو آدمای افسرده‌ای که حالشون از کارشون بهم میخوره.
چیزهای زیادی یاد گرفتم از قشرایی که شاید در آینده هیچ وقت نتونم مثل الان درکشون کنم.
نمیگم ارتباط با این افراد بد بود یا خوب ولی حال روحی منو بدتر میکرد. فقط هدفم این بود که مستقل بشم و اگر روزی نیاز شد پولی دستم باشه که از این شهر لعنتی با پای پیاده فرار کنم.

من اون آدمیم که توی اجتماع میخنده و با همه شوخی میکنه ولی توی تنهاییش خودشو توی اتاق حبس میکنه و توی تاریکی مطلق زندگی میکنه و دیگ هیچی براش مهم نیست نه رتبه دو رقمیش نه اون مشکلات قدیمی لعنتیش.

کسی رو مقصر نمیدونم. نه حکومت نه دانشگاه نه خانواده.
با هیشکی هم درد و دل نمیکنم چون مردم تا میشنون که داری تو یه رشته و دانشگاهی که همه آرزوشو دارن درس میخونی فکر میکنن زندگیت گل و بلبله و نمیتونن شرایط روحیتو درک کنن.

فقط دارم این فشار روحی لعنتییو که حتی نمیدونم از کجا داره منشا میگیره رو تحمل میکنم و نمیتونم تمومش کنم و برم چون میدونم مادرم قلبش هزار تیکه میشه ...

📥 خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | ارسال خاطره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2024/04/29 19:51:39
Back to Top
HTML Embed Code: